mandegarman

ماندگار مان - من دیگرمن

با احساساتمون چیکار کنیم؟

احساسات آدمها نشون دهنده قدرت های درونیشونه.. مطمنا توی موقعیت هایی بودی که نمیدونستی احساساتتو چه جوری کنترل کنی.. چون یادگرفتیم که همیشه عاقلانه رفتار کنیم و موقع تصمیم گرفتن, احساساتمونو بذاریم کنار چون عقل آدم همیشه بهترین تصمیم ها رو میگیره و احساساتش یه هیجان موقعتیه که بعد از یه مدت که هیجانش افتاد ممکنه به این نتیجه برسی که تصمیمی که گرفتی اشتباه بوده! ولی آیا واقعا همیشه عقلت بهترین تصمیم ها رو برات گرفته؟‌

برمی گردیم به تصمیم هایی که تا به امروز گرفتی.. یکی از مرحله هایی که تقریبا همه ماها پشت سر گذاشتیمش میتونه مرحله انتخاب کردن رشته تحصیلیمون باشه.. انتخابی که میتونه جز مهمترین انتخابهای زندگیمون باشه و چندین سال آینده و حتی مسیر کلی زندگیمونو برامون بسازه.. من خیلی از آدمهایی رو میبینم که وقتی ازشون میپرسی چرا میخوای این رشته رو انتخاب کنی میگه این رشته پول توش نداره (منطقی که داره برات تصمیم میگیره) و اینکه چرا دو تا رشته رو با هم داری میخونی؟‌ میگه این رشته رو به خاطر علاقه ام میخونم و این رشته رو به خاطر پولش (درگیر شدن احساست در انتخابت) به نظرت بهترین انتخابی که میتونی بکنی چیه؟ اینکه بری دنبال پول یا بری دنبال علاقه ات یا بری انرژی مضاعف بذاری که دو تا مسیرو با هم ادامه بدی!؟

راه سومی که ماندگارمان بهت پیشنهاد میکنه تحلیل احساسات و منطق.. اینکه بشینی و علایقتو تحلیل کنی که مثلا چرا من به این رشته علاقه دارم و چرا به این رشته علاقه ندارم.. (تشخیص استعداد های تو در زمینه های مختلف میتونه کار یک متخصص باشه ما در اینجا درباره استعداد هات صحبت نمیکنیم در باره احساساتت صحبت میکنیم) تحلیل کردن احساست میتونه بهت کمک کنه که دلیل حس خوبتو در انتخابت پیدا کنی.. خیلی وقتها انتخابهای ما دلایل پنهان دیکه ای داره.. احساس مثبت و منفی که نسبت به یه سری مسائل توی زندگیمون داریم میتونه دلایل پنهانی در تجربیات و خاطرات گذشته مون داشته باشه.. مثلا شاید دلیل انتخاب رشته پزشکی برای یک شخص, دلایل پنهانی مثل گرفتن تایید از سمت خانواده.. کسب اعتبار اجتماعی یا شبیه شدن به شخص مورد علاقه زندگیش باشه.. دلایلی که شاید کشف کردنشون بهش کمک کنه!

پنهان کردن احساساتت ممکنه عواقب خیلی سنگینی برات داشته باشه.. وجود داشتن احساسات در بدن تو بدون دلیل نیست به جای سرکوب کردن و توجیح کردنشون.. در قدم اول از بدنت تشکر کن برای ابراز این احساس و بعد بشین احساساتت رو تحلیل کن.. مطمنم به نتایج جالبی درباره خودت میرسی 🙂

احساسات وجودیت رو دست کم نگیر و بهشون اجازه بروز دادن بده.. دنیای خلاء این اجازه رو بهت نمیده که احساساتت رو پنهان یا سرکوبشون کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماندگار مان

همون چیزی که هستی رو باور کن!

اگر میشد تمام چیزهایی که تا به امروز در مورد خودت کشف کردی و باید بدونی رو بذاری یک طرف ترازو و باور به خودتو بذاری طرف دیگه ترازو.. میتونستی با چشمهای خودت عظمت و بزرگی این قسمت مهم از زندگیتو ببینی.. از هر زاویه ای که به شادی و خوشبختی و موفقیتت توی زندگیت نگاه میکنی میبینی که باور کردن چیزی که هستی, بزرگترین قدمیه که باید برای رسیدن به خواسته های زندگیتباید برداری..

باور کردن خودت یعنی باور کردن منی که شاید یه وقتهایی از بقیه پنهانش کردی.. قسمتی از وجودت که دوست نداشتی به کسی نشون بدی یا مَنی که همیشه خواستی بقیه ازت ببینن و خیلی با خود واقعیت فرق داشته.. باور کردن خودت یعنی باور کردن چیزی که هستی بدون هیچ قضاوتی..

باورِ تو به خودت ارتباط مستقیمی با باورِ تو به خدا داره! کسی میتونه ادعا کنه که آفریدگارشو تمام و کمال باور کرده و بهش اعتقاد داره که تونسته باشه خودشو همونجوری که هست و آفریده شده قبول کنه و باور کرده باشه.. خداوند ارزش بالایی برای کسایی که برای خودشون وقت میذارن تا خودشونو بشانسن قائله.. میدونی چرا؟‌ چون آدمها با پذیرش و شناخت خودشونه که میتونن قسمتی از عظمت و بزرگی خداوند رو در خودشون پیدا کنن.. خوبی ها و بدی ها.. ضعف ها و قوت ها.. خصلت های خوب و بد همه شون با هم در وجود ما انسانها آفریده شده.. هیچ انسانی از داشتن این خصلت ها مُبرا نیست چون انسانها بدون دیدن و باور کردن تاریکیهای وجودشون هیچ تعریف درستی از روشنایی ها و پاکی های وجودشون نخواهند داشت. سرزنش کردن تو به خاطر داشتن ضعف های وجودیت در واقع سرزنش کردن آفریدگارت برای آفریدن این خصلت هاست و تا زمانی که نتونی باور و اطمینان قلبیتو به خداوند به خاطر دمیدن قسمتی از روحش درونت خودت بهش ثابت کنی.. هیچ دری از درهای رحمتش به روی تو باز نخواهد شد!

برای باورکردن خودت تنها کاری که میتونی بکنی اینه که خودتو باور کنی.. بشینی و خودتو تحلیل و کنی و ارزشهای خودتو بشناسی اینکه:

  • تو کی هستی؟
  • چه چیزهایی خوشحالت میکنه؟ و چرا؟
  • چه چیزهایی ناراحتت میکنه؟ و چرا؟
  • چه چیزهایی بهت انگیزه میده؟ و چرا!
  • چه چیزهایی انگیزتو میگیره؟ و چرا؟
  • آیا توی این دنیا چیزی هست که بخوای جونتو به خاطرش از دست بدی؟
  • آیا کسی توی این دنیا هست که براش با تموم وجودت بجنگی؟
  • آیا تو این دنیا هدفی داری که برات از هرچیزی مهمتر باشه حتی از دست دادن همه زندگیت؟
  • به این فکر کردی که از کجا اومدی چرا اومدی و کجا میخوای بری؟
  • دلیل اتفاقاتی که برات داره میفته رو میدونی؟‌

و هزاران سوال دیگه ای که میتونی از خودت بپرسی.. این سوالاتیه که مَنت منتظره ازش بپرسی.. بیشتر از این منتظرش نذار.. این سوالا و خیلی چیزهای دیگه.. حرفهای زیادی برای گفتن باهاش داری.. پس عجله کن.. عجله کن برای حرف زدن با خودت و شناختن و پذیرفتن خودت همونجوری که هستی نه اونجوری که دلت میخواد باشی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماندگار مان

بدون باور تو هیچ اتفاقی جدیدی توی زندگیت نمیفته!

بزگترین تفاوت آدمهای موفق (در سلامتی.. بیزینس.. و زندگی) با بقیه آدمها در اینه که آدمهای موفق به جای بازی کردن نقش یک قربانی توی زندگیشون تصمیم میگیرین که وضعیتی رو برای خودشون بسازن که به اهدافشون برسن و موقعیت هایی رو که بهشون جواب نمیده رو تحلیل میکنن..

خیلی از ایده ها برای همه آدمها عملی نیست! ولی بیشتر ایده ها برای کسایی که باور دارن میتونن عملیش کنن خیلی مفیده.. تو باید واقعا بخوای که کاریو انجام بدی.. فقط متفاوت فکر کردنت کافی نیست.. باید این ایده ها رو امتحان کنی و باور داشته باشی که میتونی راه هایی اجرایی کردنشونو توی مسیر کشف کنی..

خودتو باور کن!

تفاوت ادمهای موفق و ناموفق در هوش و فرصت ها و منابع شون نیست. این باورشونه که بهشون انگیزه میده که میتونن به اهدافشون برسن. بعضی از آدمها معتقدن که اگر قراره توی زندگیشون وارد مسیر جدیدی بشن پس حتما میتونن از پس اتفاقاتی که در آینده براشون میفته بر بیان. و خوشحالم که من یکی از اون آدمهام که دارم این مطلب رو براتون مینویسم.. وقتی مسیر جدید زندگیمو شروع کرده بودم هیچ کسی رو نداشتم که ازش راهنمایی بگیرم ولی مطمن بودم که از پسش بر میام.. چندین سال گذشته و من اینو با افتخار بهتون میگم که بالاخره با کمک باورهام تونستم از پس مسیر جدید زندگیم بر بیام 🙂

تنها کاری که کردم این بود که خودم رو باور کردم و این اعتماد به خودم باعث شد که بارها و بارها اتفاقات بزرگی توی زندگی برام بیفته.. من به هوش و فرصت و منابع نیاز نداشتم.. تنها چیزی که بهش نیاز داشتم یک باور ساده و محکم بود به خودم..

آیا باور داری که تغییرات بزرگ توی زندگیت امکان پذیره؟

یکی از باورهای بنیادین جامعه ما اینه که تو یه محصول کامل شده نیستی و هر روز داری کامل و کاملتر میشی.. همه ما ذاتا باور داریم که در حال بهبودیم و باور کردیم که با وجود تایید شدن توسط فقط نیمی از اطرافیانمون باز هم میتونیم سطح زندگیمونو بالا ببریم..

ما به خودمونو اطرافیانمون ایمان داریم و باور کردیم که اگر بخوایم توی زندگی به سلامت بهتر خوشبختی بیشتر یا یک کار پر معنا تر برسیم حتما میرسیم و به خاطر این باورهاست که ما تمایل داریم به ریسک کردن و امتحان کردن چیزهای جدید, حتی اگر ته دلمون ازش مطمن نباشیم. اگر این مساله رو بارو نکنی حرکت کردن به سمت خواسته هات و رسیدن بهشون خیلی سخت میشه..

این مهم نیست که کاری که میخوای انجام بدی چقد خوبه مهم اینه که بدونی که اگر رسیدن به اون خواسته رو باور نداشته باشی هیچ وقت نمیتونی به سمتش حرکت کنی و مهمتر از همه اینکه اگر تو به خودت ایمان نداشته باشی هیچ وقت نمیتونی هیچ کاری برای خواسته هات انجام بدی..

انتخاب با خودته.. میخوای روی باورهات کار کنی یا نه میخوای همیشه نقش یه بازنده رو توی زندگی بازی کنی که هیچ وقت نتونسته به خواسته هاش برسه!

برای مشارکت کردن توی این موضوع میتونی به انجمن ماندگارمان یه سری بزنی و نظر بقیه رو در مورد این موضوع بدونی.. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ماندگار مان

خدایا خواسته های منو برآورده نکن! :)

خواسته های تو از خداوند میتونه جزیی ازتمایلات لحظه ایت باشه.. خداوند برای گذاشتن آرزویی توی قلبت, مقدمات زیادی چیده.. آدمهایی رو سر راهت قرار داده.. اتفاقی رو برات رخ داده.. الهاماتی بهت کرده که چشمتو باز کنه برای دونستن و خواستن چیزهای بیشتری ازش..

خیلی وقت ها آدمهایی رو توی زندگیمون میبینیم که چشمهای باز تری دارن.. الهام هات خداوند رو زودتر از بقیه آدمها درک میکنن و بهش فکر میکنن و انگار از همه ماها جلوترن.. تا حالا شده به این فکر کنی که چرا بعضی از آدمها اینقد به عشق خداوند نزدیکتر میشن؟ آدمهایی که باورهای قویتری دارن و همه جوره قبولش دارن حتی اگه آرزوهاشون برآورده نشه هم اینو میدونن که همیشه دونسته ها و خواسته های خدا بزرگتر و قشنگتره..

ما شدیم مثل شاگردهایی که به استادشون سوال میدن به همراه سرنخ و اصرار میکنن جواب سوالی که هنوز ازش مطمن نیستن که درسته یا غلط رو هم خودشون بدن! و اگر غیر از اونی باشه که فک میکنن درسته.. بهم میریزن و استادشونو بر حق نمیدونن که دفعه بعد ازش سوال بپرسن!! هیچ وقت خواسته های خودتو کوچیک نکن در برابر خدا.. با تموم وجودت بخواه از خداوند و باور کن وقتی این آرزو رو تونستی درک کنی و حس کنی حتما چیزهایی بین تو و خواسته ای که از خدا داری مشترکه.. آدمها چیزهایی رو توی زندگی جذب میکنن که قبل از همه چیز..توی ذهن و قلبشون باور کردن بهش میرسن..

شاید اینو شنیده باشی که میگن وقتی یه فکر از ذهنت میاد بیرون بازتابش توی کل دنیا میچرخه.. یعنی وقتی ایده جدیدی توی ذهنت داری یا وقتی خواسته ای قلبتو میلرزونه میتونی مطمن باشی که این آرزو و خواسته از درون تو خارج شده و شروع کرده به حرکت کردن توی دنیای واقعی.. حرکت میکنه و میره تمام چیزهایی رو که شبیه به خودشه رو پیدا میکنه و به سمت تو هدایتشون میکنه.. پس مراقب باش وقتی آرزو میکنی باید چشم و گوشت بیشتر از قبل باز باشه چون انرژی تو به کل دنیا منتقل شده و دنیا کارخودشو شروع کرده.. پس از خدا نخواه که از کدوم مسیر بره.. از طریق چه کسی بره.. با چه وسیله ای بره.. و هزار خواسته کوچیک و بزرگ دیگه ای که از خالق خودت میخوای.. بذار خداوند با روش خودش آرزوتو برآورده کنه.. فقط باورش کن و صبر کن و پای آرزو و خواسته ات بمون..

مطمنم که تجربه شو داشتی که وقتی به آرزوهایی که سالها پیش داشتی میرسی.. اونقدی که اونموقع برات جذاب و جالب بودن الان دیگه نیستن.. فک میکنی مساله آرزوته که دیگه برات کوچیک شده یا تویی که اونقد بزرگ شدی که دیگه اون جذابیت رو توی خواسته های قبلیت نمیبینی؟ شایدم مساله عدم انتخاب درست خواسته هات از خداوند باشه! شایدم تو هنوز نمیدونی که خداوند نشونه هایی توی مسیر زندگیت گذاشته که کمکت کنه که توی مسیری که تورو به کمال خودت میرسونه حرکت کنی.. نشونه های کوچیکی که ما اسمشونو گذاشتیم آرزو.. آرزوهایی که وارد قلبمون میشه و مسیر زندگیمونو مشخص میکنه.. وقتی بهش میرسی میبینی که آرزوی بعدیتو از قبل انتخاب کردی! توی مسیر آرزوهات و رسیدن بهشون حرکت میکنی و بعد از یه مدت میبینی اونقدر بزرگ شدی که بدون داشتن هیچ نشونه و آروزیی داری حرکت میکنی به سمت مسیری که تقریبا مقصدشو پیدا کردی..

تلاش کن خدواند رو در مسیر آرزوهات پیدا کنی.. این تمایلات همون چیزهایی که خدا میخواد تو در درون خودت پیدا کنی و تقویتشون کنی.. چون اون بهتر از هر کسی میدونه چه چیزهایی بیشتر از همه خوشحالت میکنه.. فک کنم الان دیگه میدونی که چرا از خداوند خواستم دیگه خواسته هامو برآورده نکنه ;)  چون باور کردم خواسته ها و آروزهای اون همیشه بزگتر و قشنگتر از خواسته ها و آرزوهای منه.. تنها کاری که من باید بکنم اینه که آروزهامو باور کنم و توی مسیر رسیدن بهشون حرکت کنم تا به نشونه های بعدیم برسم.. و بقیه اشم بسپرم به کسی که منو توی این مسیر قرار داد تا خودش اونجوری که میدونه درسته منو به مقصدم برسونه :)


بقیه مطالبمونو میتونی بیای توی سایت ماندگارمان ببینی.. یه سر بهمون بزن شاید خوشت اومد.. :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماندگار مان

شهامت نه گفتن

ازت خواسته بودم عاشق خودت باشی حالا میخوام بهت بگم چه جوری میتونی عاشقی کنی با خودت..

یکی از راههایی که عشق رو دوباره میتونی متوجه خودت و زندگیت کنی اینه که یاد بگیری با شهامت نه بگی.. نه گفتن به چیزهایی که خودت میدونی ناراحتت میکنه یا انرژی تو بیخودی میگیره یا نمیذاره تمرکز کنی روی خودت و خواسته هات..

عشق موهبتیه از سوی خداوند که توی قلب همه ما آدمها وجود داره.. تو فقط باید پیداش کنی و اجازه بدی توی زندگیت جریان پیدا کنه.. بعضی هامون وقت بیشتری گذاشتیم که احساسات ناب خودمونو پیدا کنیم و بهشون انرژی بدیم تا همیشگی بشن توی وجودمون.. عده ای هم مثل منو تو که داریم دنبال راهی برای زنده کردن احساست درونمون میگردیم الان اینجایم و دنبال راه حلشیم.. مهم نیست که کجای این مسیری؟ مهم اینه که توی مسیری.. شهامت نه گفتن یکی از چیزهاییه که میخوام بهت یاد بدم که بهت کمک میکنه انرژی های اضافی ذهن و روحتو مدیریت کنی..

فرهنگ غلطی بین یه سری از ما آدمها هست به اسم باج دادن! شاید تا حالا اسمشو نمیدونستی ولی مطمنم تو هم با توجه به چیزهایی که دیدی و شنیدی, یاد گرفتی که یه جاهایی برای بدست آوردن نظر آدمهای اطرافت باید بهشون باج بدی.. گاهی اوقات میتونه این مساله از عدم باور به خودت باشه شاید باورهات به خودت تحت تاثیر آدمهای اطرافت بوده که توی شرایط خاص مجبور شدی برای جلب نظرشون پا بذاری روی خواسته ها و نظرات خودت و همراه بی رغبت اطرافیانت بشی.. میخوام ازت بخام.. این سری که توی یه همچین موقعیتی بودی این شهامت رو به خودت بدی که نه محکمی به باج دادن هایی که اسمشونو گذاشتی دوست داشتن بدی.. نه برای رهایی خودت! برای رهایی آدمهایی که تو ذهنت به خاطر از خود گذشتی هایی که کردی توقعاتی رو بوجود آوردی که منتظری جبرانش کنن برات..

تا الان یاد گرفتیم که از خود گذشتگی کنیم.. آدمهای از خود گذشته همیشه قهرمان های ما توی بچگی و قصه های بچگیمون بودن.. اما تا حالا به این فکر کردی چی توی قصه هامون بود که این خصلتو با ارزشش میکرد؟ چرا الان وقتی تو یا آدمهای اطرافت از خود گذشتگی میکنین دیگه مثل قبلنا احساس خوبی ندازین؟ چرا فک میکنن باختین و همیشه حقتونو همه خوردن!؟‌ نبودن چه چیزهایی ارزش از خود گذشتگی هامونو کم کرده؟‌ آیا قبلش نباید ارزشهایی مثل عشق رو بهمون یاد میدادن تا بتونیم درک کنیم از خود گذشتن هایی رو که حاصل عشق توی وجودته و تو با افتخار بهشون اعتراف میکنی؟‌شاید عشق بود که ارزش واقعی بود نه پا گذاشتن روی خودت!

دلیل اینکه شهامت نه گفتن رو جز اولین گامهای عاشق بودنت تعریف کردم اینه که برگردی و معنی کلماتی که توی ذهنت داری رو دوباره مرور کنی شاید لازمه که به خودت این اجازه رو بدی که بیشتر بشناسیون تا بتونی معنی زندگی و رفتارهای درونیتو بفهمی! یاد بگیر باج دادن رو اول از خودت شروع کنی.. باج بدی به خودت برای کم کردن فاصله ای که سالها به خاطر بی توجهی هات به دلت به وجود آوردی..

نه گفتن تو هیچ وقت دلیلش بر بی توجهی و کوتاهی تو نیست.. برعکس اگه بتونی اونقدر با خودت و آدمهای اطرافت صادق باشی که گاهی اوقات این اجازه رو به خودت بدی که بتونی در برابر خواسته هایی که مغایرت داره با ارزش ها و اهدافت, با قدرت نه بگی.. شاید بتونی کمکهای بزرگتری بهشون بکنی. دوستشون داشته باشی به خاطر اینکه لیاقتشو دارن و اجازه بدی اونها هم دوستت داشته باشن به خاظر لیاقت های خودت نه باج هایی که تا الان ازت توقع داشتن! با صداقتت, مسولیت تو در برابر خودت و آدمهای اطرافت خیلی بیشتر از وقتیه که تلاشتو میکنی ولی بازم نمیتونی همراه خوبی براشون باشی.

به حرفهام فکر کن و همراه من باش تا بتونیم با هم این مسیرو سپری کنیم, من به بودنت در کنارم نیاز دارم.. 


بقیه مطالبمونو میتونی بیای توی سایت ماندگارمان ببینی.. یه سر بهمون بزن شاید خوشت اومد.. :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ماندگار مان

بهترین سن برای داشتن رابطه با جنس مخالف چه سنیه؟

خیلی از پدر و مادرها تعجب میکنن از اینکه میبینن نوجوانشون به سنی رسیده که احساسات و نیازهایی رو در خودش کشف کرده که تا الان هیچ شناختی ازش نداشته و هیچی ازش نمیدونه. از طرفی اون نوجوانیه که با دنیایی واقعی و مجازی که توش ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف مثل آب خوردن آشنا میشه از طرفی پدر و مادری که نگران فرزندشونن که هنوز به بلوغ فکری و عقلی نرسیده و شاید تصمیمات احساسی و اشتباهشون توی این سن تاثیر خیلی مهمی روی آینده شون داشته باشه.
حالا این وسط یک سوال پیش میاد که آیا محدود کردن فرزند میتونه راه حل درستی باشه یا باید بهش اجازه تجربه کردن روابط جدید رو داد؟!

گروه تحقیقاتی ماندگارمان سعی کرده با تحقیقاتی که کرده جواب این سوال رو با توجه به فرهنگ و باورهای کشورمون پیدا کنه امیدواریم که این مقاله بتونه جوابی برای سوال مطرح شده توی ذهنتون باشه.

جواب این سوال بستگی به عوامل مختلفی داره.. از جمله سطح شخصیت و بلوغ نوجوان. تغییرات در روابط بین دختر و پسر تو سالهای اخیر خیلی قابل تامله.. و جالبه که دوستی های گروهی برای بچه ها جذابیت بیشتری داره و بیشتر ترجیح میدن توی گروههای دوستیشون باشن تا خونوادشون.. (این مساله هیچ تناسبی با روابط چندگانه بین دخترو پسرهای امروزی نداره منظور دورهمی های دوستانیه که این روزها زیاد دیده میشه بین نوجوانها!)

در واقع میشه گفت که این روزها کمتر پسرها از دخترها در مورد روابط دوستی (به قول امروزی ها فابریکشون میپرسن) انگار این مساله داره بینشون جا میفته که قطعا یک شام یا یک سینما رفتن دو نفره یا حتی یک بیرون رفتن دو نفره لزومی برای داشتن یک رابطه دوستانه جدی نیست.. و حتی این روزها بیشتر روابط مجازی بین نوجوانها دیده میشه که توی شبکه های اجتماعی به صورت پیام های متنیه و این درحالیه که این فرهنگ داره برای داشتن رابطه تغییر میکنه و این سوال پیش میاد که بهترین سن برای داشتن یک رابطه جدی چه سنی میتونه باشه؟

چیزی که محققان در باره روابط نوجوانها با جنس مخالف میگن…

به طور متوسط دختران از سن 12 یا 12.5 ساله و پسرها از سن 13 یا 13.5 ساله وارد جمع های دوستانه میشن و با رسیدن به 15 سالگی شون وارد رابطه های دو نفره میشن.

یک تفاوت بزرگ بین کسانی که روابط زود هنگام دارن و کسانی که صبر میکنند تا به سن بلوغ بیشتری برسند وجود داره. براساس مطالعات انجام شده محققین.. پسران و دخترانی که از سن 11 تا 13 سالگی وارد رابطه عاطفی می شن مشکلات تحصیلی و رفتاریی بیشتری نسبت به هم سن و سالاشون دارن.

 عدم بلوغ فکری نوجوانان باعث میشه با چالش های عاطفی و مسایل مشترک که بین زوجهای جوان بوجود میاد روبرو بشن. به گفته وال استریت ژورنال, محققان به افزایش خطر وابط نامشروع و مصرف الکل و مواد مخدر دیگر هم اشاره میکنن. اکثر نوجوانهایی که مورد مطالعه قرار گرفته بودن, و تا سن 13-15 سالگی وارد روابط احساسی نشده بودن مشکل جدی اجتماعی و عاطفی خیلی کمتری داشتن.  نکته قابل توجه اینکه تعداد خیلی زیادی از نوجوانان توی این سن فقط روابط عاطفی ندارن بلکه وارد روابط نامشروع نادرست هم میشن. حدود 43 درصد دختران نوجوان و 42 درصد پسران نوجوان حداقل یک بار رابطه جنسی را تجربه کردن.

چیزی که کارشناسان درباره رابطه نوجوانها با جنس مخالف میگن میگن…

بیشترین توصیه برای سن ایده آل بین سن 15 تا 16 سال بوده.. به گفته روان آگار, متخصص اطفال در مرکز پزشکی و بهداشت دنور, 16 سالگی یک سن جادویی به حساب میاد. بین نوجوانان بین 14 و 15 ساله و نوجوانان 16 یا 17 ساله از لحاظ تجربه زندگی تفاوت های زیادی وجود داره. 16 سالگی و حتی بیشتر از اون, سن مناسبی برای روابطه تعریف شده از سوی خانواده با جنس مخالفه چون تقریبا نوجوان در این سن بالغ میشه. بلوغ رو با تمایل به مشارکت در کارهای خونه و توجه به دیگران و احترام در رفتار و گرفتن نمرات خوب و مدیریت احساسات میشه اندازه گیری کرد. این نکته خیلی مهمه که نوجوانان احساس بدی نسبت به احساساتشون نداشته باشن حتی اگر اونها خیلی جونن. و پدر و مادر ها هم نباید عشق اول بچه ها رو محدود کنن و یا حذفش کنن. مدیریت درست این رابطه از طرف پدر و مادر میتونه کمک خیلی بزرگی به آینده شون بکنه چون این رابطه به عنوان اولین ارتباط احساسی نوجوانها با یک شخص جدید خارج از محیط خونه است و تاثیر مهمی توی زندگی اینده شون داره.

بعضی از کارشناسها تذکر میدن که این روابط باید برای نوجوانها کنترل بشه به صورتی که در سن 14 سالگی وارد گروههای ورزشی بشن در سن 15 سالگی وارد روابط دوستانه گروهی بشن و از 16 سالگی به بعد با مراقبت خانواده به روابط عاطفیشون فکر کنن.

چیزی که پدر و مادرها درباره رابطه نوجوانهاشون با جنس مخالف میگن…

بعضی از پدر و مادرهایی که توی آزمایش بودن معتقدن:
– ما هیچ کنترلی روی این روابط نداریم و بهتره که کلا فراموشش کنیم و حساسیت زیادی نداشته باشیم.
– تو سن 17 سالگی دیگه اونقد بچه ها به بلوغ رسیدن که بتونن خودشون در مورد روابط عاطفیشون تصمیم بگیرن و کم کم این سن نوجوانی رو رد کنن و – وارد دوره جوانی زندگیشون بشن.
– 16 سالگی خیلی زوده که بخوای وارد رابطه عاطفی بشی..
– فقط 25 سالگی به بعد!

نتیجه گیری
خیلی طبیعیه که تعجب کنید که فرزند شما داره وارد مرحله ای میشه که باید به روابط عاطفی و حتی ازدواجش فکر کنه. انگار همین دیروز بود که مشغله ذهنیتون فقط خرید اسباب بازی ها و لوازم مورد نیاز مدرسه اش بود. هیج کس بهتر از شما فرزندتونو نمیشناسه پس خودتون بهتر از هر کس دیگه ای میتونین سن بلوغشونو تشخیص بدین. تا زمانی که این روابط به درسهاشون لطمه نزنه و تاثیرات منفی روی روابط اجتماعیشون نذاره نگرانی برای این مساله نیست. از دور مراقب فرزنداتون باشین و این حس رو بهشون بدین که هر زمانی که به کمکتون نیاز داشته باشن میتونن روی کمکتون حساب کنن مطمنا راهنمایی شما میتونه راهنمایی مطمن تری باشه نسبت به راهنمایی که بچه ها از دوستاشون میگیرن.
ایزوله بودن روابط اجتماعی فرزندتون هم میتونه کمک بزرگی به تصمیمات مهم زندگیش باشه دوستانی که مورد تایید شما از نظر خونواده و تربیت خونوادگین.

بقیه مطالبمونو میتونی بیای توی سایت ماندگارمان ببینی.. یه سر بهمون بزن شاید خوشت اومد.. :)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ماندگار مان